به سلامتی یک ترم گذشت وترم جدیدهم توراهه.
حتمادرطول ترم قبل اتفاقات جالبی برای تک تک ماافتاده.
بعضیهاریاضی1رو20گرفتن وصداشودرنیاوردن
حالا هرکی هرجاهست بگه چه اتفاقهایی درطول ترم براش افتاده.اولیش خودمم.ببینید.
کلمات کلیدی:
چراغ اول غلط گیرروآقای فربدنیاروشن کردن.
حدوددوماه یکی اززیرگذرهای پروژه ی میدان شهدابه بهره برداری رسید.شکی نیست که دراین پروژه وقت وهزینه ی زیادی صرف شده اما: مهندس درهمی اعلام کردکه این زیرگذرپیشرفته ترین زیرگذرخاورمیانه است.پس این پروپژه باید استانداردبین المللی داشته باشه.اشکالات فاحش این زیرگذرپیشرفته استانداردهای اون رودوبرابرکرده:
1)هیچ جای دنیادیده نشده که دردیواره ی یک زیرگذرازکاشی استفاده کنند.چون بایک تصادف ساده این دیواره ازبین میره.بهتراین بودکه ازبتون استفاده می کردن وبعدروی اون روطراحی می کردند.
2)آینه برای پیچ هایی استفاده میشه که دوطرفه باشه واتومبیل هایی که ازطرف مقابل درحرکت هستند دیده شوند.امااین زیرگذریه طرفه است!
بااین اشکالات معلوم میشه که هنوزبلدنیستیم که ازسرمایه وتخصص استفاده ی کافی روببریم.نظرشماچیه؟
کلمات کلیدی:
و........انتظارها به پایان رسید..........بعد از گذشت تعطیلات تقریبا بلند مدت سرانجام امتحان ها فرا رسید.
راستی حرف تعطیلات شد چه طور بود؟ خوش گذشته که الحمدالله؟ از سوگواری ها چه خبر؟ در ضمن التماس دعا هم داریم برای همه مریض ها.
میگن سخت ترین امتحان ها یکی اولیش یکی هم آخریش !!!
اولیش بخاطر اینکه خوب اولین امتحانو ...خلاصه اگه خوب جواب بدی یا بد در روحییتون تا آخر تاثیر می ذاره.
این آخر ها که میرسه دیگه خسته میشین . حال و حوصله امتحان را ندارین.با خودت میگی چی میشد اگر این امتحان آخری نبود.!!!
شما چی میگین؟ اولیش سخته یا آخریش یا هم گزینه سوم(هیچکدام).شما میتوانید گزینه مورد نظر را در قسمت نظرات ارسال نمایید.
امتحان امروز چه طور بود؟ انشاالله که خوب داده باشین.
و اما...... از این حرفها که بگذریم ((سرکار خانم یاری نژاد فرمودند که برای تحویل جوابهای ریاضی(حتما میدونید که 2 نمره هم داره) روز شنبه ساعت 10 صبح دانشکده فنی و مهندسی تشریف دارن.))
میتونید اونجا برین و تحویل بدین.
کلمات کلیدی:
سر گشته ای به ساحل دریا، نزدیک یک صدف، سنگی فتاده دید و گمان برد گوهر است ! *** گوهر نبود - اگر چه - ولی در نهاد او، چیزی نهفته بود، که می گفت ، از سنگ بهتر است ! *** جان مایه ای به روشنی نور، عشق، شعر، از سنگ می دمید ! انگار دل بود ! می تپید ! اما چراغ آینه اش در غبار بود ! *** دستی بر او گشود و غبار از رخش زدود، خود را به او نمود . آئینه نیز روی خوش آشنا بدید با صدا امید، دیده در او بست صد گونه نقش تازه از آن چهره آفرید، در سینه هر چه داشت به آن رهگذر سپرد سنگین دل، از صداقت آئینه یکه خورد ! آئینه را شکست ! یاس |
کلمات کلیدی: